و او...

وآن آفتاب سیاه بود که همه روشنایی ها را سیاه کرد.

و سیاهی روی قلبم را سیاه تر

با قدم هایش آمد به طرفم...نسیمی آمد طرفم

پروانه بودم.پروانه بودم توی خیال خودم

نسیم دست مرا گرفت و برد جایی...جایی که تا اون وقت ندیده بودم...

به دنیایه عاشقان...

آری من عاشق شدم...عاشق نسیم...من اسمش گذاشتم مهسا...

نسیمی که به راحتی من رو به این در و آن در می کشید...

آزاد شده بودم.دستهایم را باز کرده بودم و در آغوش نسیم جای گرفته بودم.

نسیم من رو به اوج آسمون ها برده بود و پرواز کردن رو به من می آموخت...

آری نسیم لذت پرواز کردن رو به من می آموخت

توی اوج پرواز در آغوش گرم نسیم...ناگهان رعدی زد...

رعد بالهایم شکست و من رو از نسیم جدا کرد...

من با بالی شکسته پرت به اعماق دریاها

ولی نسیم آه ...

نسیم همان طور بالا ماند و پرواز کرد.بدون نگاهی به پایین

انگار که دنبال من نمی گشت...

شاید باری شده بودم روی دوشش...

شاید هم دروغ گفت که نسیم هست...

پس چرا شبیه به نسیم بود؟

ولی نسیم بود من باورش کردم

شاید خواب بود....

پس چرا دستهایم هنوز گرم است؟ 

نظرات شما عزیزان:

mohsen

ساعت22:29---9 مرداد 1391

[وب سایت]

سلام دوستان ميخواهيد يه در آمد ثابت ماهانه داشته باشيد
بدون اينكه سرمايه اي بگذاريد؟
در آمدي تا حدود 500هزار تومان در ماه؟
فقط با 5 دقيقه در روز وقت گذاشتن؟
بدون نياز به سايت يا وبلاگ
از ما گفتن بود حالا ميل با خودتونه
بچه ها سايتش خيلي باحاله من خودم ازش پول دريافت كردم و اعتبارتون 600تومن بشه ميتونيد بگيريدش
كه همچين امكاني تو هيچ سايتي وجود نداره
امتحانش مجانييه حد اقل همينجوري از اين متن رد نشيد و روش فكر كنيد

براي آموزش تصويري و راهنمايي به سايت زير مراجعه شود

www.LOX1.LXB.ir

هم نفس

ساعت11:49---18 تير 1391

[وب سایت]

azita

ساعت15:46---16 تير 1391

[وب سایت]

سلام گلم خیلی قشنگه بهم سربزن

هم نفس

ساعت21:10---15 تير 1391

سلام
پسمل دایی خوفی؟
لعیا

هم نفس

ساعت10:45---14 تير 1391

[وب سایت]

سلام زیبابودبه منم سربزن
پسمل دایی جون
بای تاهای

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: